نبرد هارمجدّون(1)

 

 

اتحاد پنهانی میان اسراییل و مسیحیان دست راستی آمریکا

اشاره:
این نوشته بخشی از کتاب «تدارک جنگ بزرگ» است که در سال 1989 توسط «گریس هال سل»، نویسنده آمریکایی، به رشته تحریر در آمده است. بخش های دیگری از این کتاب نیز در روزهای آینده بر روی سایت قرار خواهد گرفت.
------------------------------------------------

نبرد هارمجدّون(1)
از سال 1980، اين عادت در من پيدا شده است كه هر يكشنبه، برنامه «ساعت بشارت انجيل كهن» فال ول را در تلويزيون بگيرم.
براى آنكه مطالب بيشترى درباره خداشناسى هار مجدون فال ول بدانم؛ و دريابم كه پيروانش تا چه اندازه مانند خودش فكر مى‏كنند، در سال 1983، در گشت مسافرتى به سرپرستى او به سرزمين قدس، نام نويسى كردم.
من يكى از 630 نفر مسيحى‏اى بودم، كه از نيويورك به تل آويو پرواز كرديم. در آنجا ما را به گروههاى حدود 50 نفرى تقسيم كردند. به هر يك از گروهها يك اتوبوس و يك راهنماى اسراييلى اختصاص داده شده بود. ما پس از يك استراحت شبانه با اتوبوس ها يمان به راه افتاديم.
حالا در اين سفر كوتاه، شما هم با من همراه شويد:
براى اين كه به دره مجدو برويم، از تل آويو حدود 55 مايل به طرف شمال سفر ‏مىكنيم. به محلى مى‏رسيم كه در 20 مايلى جنوب - جنوب شرقى حيفا، قرار دارد و فاصله آن از درياى مديترانه، حدود 15 مايل است پس از پياده شدن از اتوبوس، با كلايد، يك مدير اجرايى بازرگانى بازنشسته از مينياپوليس، كه سالهاى آخر دهه 60 سالگى خود را مى‏گذراند، همگام مى‏شوم. كلايد، فارغ التحصيل كالج است و در جنگ دوم جهانى، در ارتش آمريكا با درجه سروانى، در آفريقاى شمالى و اروپا، خدمت كرده و به خاطر فرماندهى هوشمندانه سربازانش و شجاعت شخصى اش در زير آتش دشمن به گرفتن نشان افتخار، مفتخر شده است. قدى دارد در حدود شش پا و هيكلى مناسب، كه آن را نتيجه خدمتش در ارتش مى‏داند.
همسر كلايد دو سال پيش درگذشته است و به همين جهت در اين سفر تنهاست. سر و وضعش تميز و مرتب است. با شلوارى پشمى، پيراهنى سفيد، كراوات مناسب و كت كشمير؛ سرى دارد پرمو كه تنها بخشى از آن خاكسترى شده است.
فاصله كوتاهى تا يك تل يا پشته كوچك، پياده طى مى‏كنيم. اين تپه‏اى است مصنوعى، كه از لايه‏هاى مختلف يا برجا مانده از گياهان و جانوران و يا جامعه‏هاى باستانى كهن پوشيده شده است.
كلايد توضيح مى‏دهد: «زمانى در اينجا يك شهر قديمى كنعانى قرار داشته است» و اضافه مى‏كند كه ما در لبه جنوبى فضاى بزرگ گسترده و هموار دشت اسدرالون (2) قرار داريم، كه در كتاب مقدس «دره جزرال» هم گفته شده است.
در زمانهاى قديم مجدو شهر بسيار مهمى بود. اين شهر در محل تقاطع دو جاده مهم استراتژيك نظامى و كاروان رو قرار داشت.
كلايد، اين كهنه سرباز از تاريخ دان مى‏گويد: «جاده ماريس، يعنى جاده باستانى ساحلى، كه مصر را از راه مجدو، به دمشق و مشرق مربوط مى‏ساخت، از اين دره مى‏گذشت.»
مى‏گويم: «پس با اين توصيف، اين محل هميشه ميدان جنگ بوده است؟»
كلايد پاسخ مى‏دهد: «بله، برخى از تاريخ نويسان اعتقاد دارند، كه در اينجا بيش از هر جاى ديگر در جهان، جنگ روى داده است. فاتحان كهن هميشه مى‏گفتند، هر فرماندهى كه مجدو را داشته باشد، در برابر همه مهاجمان پايدارى مى‏كند.»
«شما در صحيفه يوشع بن نون (باب 12، آيه 21)(3) مى‏خوانيد كه چگونه يوشع و اسراييليان، در اينجا كنعانيان را شكست دادند. و در «كتاب داوران» باب چهارم و پنجم مى‏خوانيد كه دو قرن پس از آن نيروهاى اسراييلى در زير فرماندهى دبوره و باراق، در نبردى بر سيسرا سردار كنعانيان چيره شدند.(4)»
«و بعد چنانكه مى‏دانيم، شاه سليمان اين شهر را مستحكم ساخت و به مركزى براى اسبها و ارابه هايش بدل كرد.
حتى در طى سالهاى عمر من هم در اينجا نبردهاى مهمى داشته‏ايم. نزديك به پايان نخستين جنگ جهانى، در سال 1918، ژنرال انگليسى آلن بى، درست در همين جا در مجدّو، به پيروزى قاطعى بر تركها دست يافت.»
همه عضوهاى گروه ما، به پياده روى خود تا يك نقطه مناسب ادامه مى‏دهيم و سپس در نقطه‏اى كه بر همه دره جزدال كه به سوى شمال غربى تا دوردست اشراف دارد، غرق تماشا مى‏شويم.
كلايد با صداى هيجان زده‏اى مى‏گويد: «و سرانجام، حالا دارم ميدان آخرين نبرد بزرگ را تماشا مى‏كنم!»
مى‏پرسم: اما آخر شما از كجا مى‏دانيد كه نبرد نهايى در اينجا روى خواهد داد؟
- «شما همين اسم - يعنى مجدّو - را بگيريد، كلمه عبرى هار، يعنى كوه را به آن اضافه كنيد. اين دو كلمه به شما هارمجدّو را مى‏دهد، كه ما هارمجدّون ترجمه مى‏كنيم.»
در حالى كه او صحبت مى‏كند، من مى‏كوشم استدلال او را، با جستجوى هار يا كوه دنبال كنم؛ اما كوهى پيدا نمى‏كنم. با وجود اين، چون دره روبروى خودمان را مى‏توانيم ببينم، پس نقطه مناسبى كه روى آن ايستاده‏ايم، بآسانى مى‏تواند هار (كوه) تلقى بشود. اما با همه اينها، آيا هارمجدّو - كه كلمه كلمه به معنى كوه مجدو است - به يك محل دلالت مى‏كند يا يك رويداد؟
كلايد، كمى با بى حوصلگى پاسخ مى‏دهد: «نه، نه، اين ميدان نبردى است كه همه ملتها در آن درگير مى‏شوند. اين آخرين نبرد ميان نيروهاى نيكى و نيكوكارى به رهبرى مسيح و نيروهاى شيطانى به رهبرى دجال خواهد بود.»
من، مانند ميليونها مردم ديگر، سخن كلايد را باور مى‏كنم. من هميشه چيزهايى درباره هارمجدّون شنيده بودم، اما با همه شنيدن هاى اين واژه اشتقاق آن را نمى‏دانستم. پرسيدم كه آيا درباره اين واژه هارمجدّون مطالب زيادى خوانده‏ايد؟
- «مى‏دانيد، واژه هارمجدّون تنها يك بار در انجيل آمده است؛ يعنى درست همان كه در كتاب مكاشفه يوحنا باب شانزدهم، آيه 16 آمده است؛ و سپس اين آيه مختصر را نقل مى‏كند:
«و ايشان را به موضعى كه آن را در عبرانى هارمجدّون مى‏خوانند، فراهم آوردند.»
از آن جا كه اين واژه در زندگى ما نقش چنين با اهميتى دارد، اميدوارم بتوانم اشتقاق آن را پيدا كنم، من آنچه را كه كلايد گفت تكرار مى‏كنم: در كتاب عهد عتيق، هيچ ذكرى از اين واژه نشده است. در كتاب عهد جديد هم تنها يك مورد، يعنى در باب مكاشفه كه گاهى مكاشفات، يا مكاشفه يوحناى قديس هم گفته مى‏شود، آمده است. اما من هنوز سردرگم هستم، در حالى كه در مكاشفه، از «محلى» به نام هارمجدّون صحبت مى‏كند، كلايد اصرار دارد كه هارمجدّون معنى يك نبرد را مى‏رساند.
كلايد مى‏گويد: «يوحناى پيش گو كتاب مكاشفه را نوشته است؛ و چنانكه مى‏دانيم ما از همين اثر يوحنا است كه بيشترين اطلاعات خودمان را از آخرين روزهايى كه داريم مى‏گذرانيم، به دست مى‏آوريم. او تصوير كاملى از آخرين نبردى كه بايد درست در همين محل صورت بگيرد، به دست داده است. به ياد داريد كه او در پيشگويى خود از اين نبرد بزرگ، مى‏نويسد(5):
«و بلدان امتها خراب شد... و هر جزيره گريخت و كوهها ناياب گشت.» و بعد مى‏افزايد:
«خداوند همه چيز را درباره آينده مى‏داند. هيچ چيز را از او گريزى نيست. خداوند از همان آغاز مى‏داند، چه كسى به هاويه خواهد رفت و چه كسى دقيقا نخواهد رفت. هنگامى كه خداوند قانون را نازل كرد، دقيقا مى‏دانست كدام انسان قادر به رعايت آن نخواهد بود.»
من به خودم جرات داده مى‏پرسم: «خداوند از پيش مى‏داند؟ و از پيش مقرر كرده است؟»
- «شما بايد به خاطر داشته باشيد كه اين از پيش دانستن، تعيين كننده همه چيز نيست. اما آنچه كه خداوند مى‏داند، فراتر از هر حدس و گمانى است. آنچه خداوند مى‏داند، با يقين كامل صددرصد مى‏داند؛ و او همه چيز را مى‏داند.
«در كتاب مكاشفه، خداوند با بكار گرفتن يوحنا، توصيف كاملى از آنچه كه اين جنگ آخرالزمان خواهد بود، به ما مى‏دهد»
و ادامه مى‏دهد:«يك ارتش 200 ميليونى شرقى در طى يك سال به سمت غرب به حركت درمى آيد. اين ارتش به حركت درمى آيد و در تغيير مكان خود پرجمعيت‏ترين ناحيه‏هاى جهان را پيش از رسيدن به رودخانه فرات، ويران خواهد ساخت.»
«باب 16 مكاشفه به ما مى‏گويد كه رودخانه فرات خشك خواهد شد، و اين به پادشاهان مشرق زمين، مشرقيان، اجازه خواهد داد كه سرزمين اسراييل را درنوردند.»(6)
- تكرار كردم: پادشاه مشرق زمين؟ و ذهن من به سوى سرزمينهاى جهان كه در مشرق رود فرات قرار دارند، به پرواز درمى آيد. هيچ پادشاهى كه امروز در آن ناحيه حكمروايى داشته باشد به ذهنم خطور نمى‏كند. در زمان ما، شاه ايران آخرين پادشاه مشرق رود فرات بود. امروز ديگر هيچ شاهى در آنجا نيست، اما در زمان يوحنا چنين شاهانى وجود داشتند - پس گفتم آيا اين نمايانگر آن نيست كه يوحنا اين سخنان را درباره زمان خودش گفته است، و نه زمان ما؟
كلايد گفت:«نه، نه، شما مى‏توانيد پادشاهان را به معنى رهبران يا سران دولتها بگيريد.»
كلايد كه در همه جا طرفدار جدى تعبير كلمه به كلمه كتاب مقدس است، در اين مورد، خود كلمه كتاب مقدس را قبول ندارد.
حرف او را قطع نمى‏كنم و او به نقل خود ادامه مى‏دهد: «اين پادشاهان - يا رهبران - تمامى ربع مسكون، بزرگترين ارتش تاريخ جهان را درست به اينجا، به مجدّو مى‏آورند.» با چشمان فراخ شده سخن مى‏گويد و چهره‏اش وقتى از فرشته‏اى حرف مى‏زند كه پياله خود را بر نهر عظيم فرات ريخت و آبش خشكيد تا راه ارتش بزرگ پادشاهانى كه از مشرق آفتاب مى‏آيند از بستر آن باز بشود، برق و درخشندگى ناشى از پيش بينى به خود مى‏گيرد.
اما وقتى سازمان دادن يك ارتش خوب، ارتشى بسيار كوچكتر از همه ارتش هاى مشرق زمين، تا اين اندازه دشوار باشد، چگونه يك رهبر، يا گروهى از رهبران مى‏توانند موفق به بسيج كردن يك ارتش 200 ميليون نفرى بشوند؟
كلايد مى‏گويد: «خوب، روشن است، اين رهبران هدف هاى ژئوپليتيك دارند، و ارواح شيطانى آنان را به پيش مى‏رانند».
پرسيدم: ارواح شيطانى؟
- «در اين مورد، اينها همان ارواح شيطانى فرشتگان به خاك افتاده‏اى هستند، كه از شيطان در عصيانش در برابر خداوند، پشتيبانى كردند. پس از اينكه اين ارواح شيطانى بر ذهن رهبران جهان مسلط شدند، اين رهبران و ارتش هاى جهان، نادانسته به پيادگان آنها تبديل مى‏شوند.»
به نظرم همه چيز دارد بخوبى جفت و جور مى‏شود. براى اينكه مطمئن شوم كه همه چيز را به درستى فهميده‏ام، گفتم: آيا اين دجال است كه اين ارواح شيطانى را در ذهن رهبران جهان جاى مى‏دهد؟ و كلايد تصديق كرد.
كلايد علاوه بر ارواح شيطانى، از «وحش» مكاشفه يوحنا هم صحبت كرد و توضيح داد كه: «وحش، يعنى اينكه اتحاد نيرومندى از ملت هاى اروپايى و گروهى از ملت ها كه در آخرين روزها به پا خواهند خاست، به وجود خواهد آمد. حالا ما مى‏دانيم كه داريم در عهد آخرالزمان زندگى مى‏كنيم. زيرا پيدايش اتحاد نيرومند ملت هاى اروپايى را ديده‏ايم - و اين همان چيزى است كه ما جامعه اقتصادى اروپا يا بازار مشترك مى‏ناميم. با مطالعه اين پيش‏گويى، ما مى‏توانيم به چشم ببينيم كه خداوند همه اين رويدادها را از پيش خبر داده است.(7)
«همه آنچه كه روي دادنش را در جهان امروز مى‏خوانيم، به روشنى نشانگر اين است كه اين پيشگويى به زودى روى خواهد داد.
و در اين نبرد آخرالزمان - كه با مطالعه زكرياى نبى و همين مكاشفه از آن آگاه مى‏شويم - نيروهاى ملت هاى سرتاسر زمين در زير فرمان دجال، بر ضد خداوند ما عيسى مسيح و قديسان پرافتخارش خواهند جنگيد و چنان كه مى‏دانيم، مسيح، در اين خونين‏ترين نبرد تاريخ، آن ميليون ها را از ميان خواهند برد و دجال را به قتل خواهد رسانيد.»
كلايد براى اينكه نكته‏اش را اثبات كند، آيه هشتم از باب دوم تسالونيكيان (كتاب عهد جديد) را از بر خواند:
«آن گاه آن بى دين - كه كلايد اضافه مى‏كند، منظور از بى دين همان دجال است - ظاهر خواهد شد، كه عيسى خداوند، او را به نفس دهان خود هلاك خواهد كرد و به تجلى ظهور خويش او را نابود خواهد ساخت.»
من براى كلايد تفسير كردم كه، احتمال ندارد مسيحيان، جز در مورد بهشت و جهنم، اين اندازه انديشه و كلام را به هارمجدّون اختصاص داده باشند.
هنگامى كه كلايد و من، گرم گفتگو هستيم، ديگر كسان گروه ما، با نشستن بر روى سنگها يا علفها، غرق انديشه درباره اين دره داراى مزرعه‏هاى گندم و جو و باغهاى ميوه شده‏اند. در حالى كه اين دره تا اين اندازه ساكت و آرام تا اين اندازه صلح‏آميز به نظر مى‏رسد، رفتار و گفتار كلايد نشانگر آن است كه زير و رو شدن همه جهان در يك انفجار بزرگ، ناگزير به نظر مى‏رسد. او از جزئيات توصيف خودش درباره اين آتش سوزى بزرگ، سخت مطمئن به نظر مى‏رسد.
با اين همه، اين جنگ قرار است كه در همين ميدان برابر ما روى دهد - دره‏اى كه چنان كوچك است، كه در يك مزرعه نيراسكا جاى مى‏گيرد؛ و اگر در يك ايلخى پرورش گاو تگزاس قرار داشته باشد، در آن گم مى‏شود. در حالى كه به سوى اين دره كوچك آرام پوشيده از مزرعه‏هاى با سنگچين از هم جدا شده اشاره مى‏كردم، به كلايد گفتم كه اينجا، براى يك چنين جنگ عظيمى، بيش از اندازه كوچك به نظر مى‏رسد.
خيلى جدى گفت: «نه، تانكهاى خيلى زيادى را مى‏توان در اينجا جاى داد.»
تكرار كردم، تانكها، و همه ارتشهاى روى زمين؟
- «بله، همه اين ها را. اما بايد به خاطر داشته باشيد كه اين بزرگترين نبردى خواهد بود كه تاكنون روى داده است. چندين ميليون نفر، همين جا خواهند مرد.»
پرسيدم: «و يك جنگ هسته‏اى همين جا، در مجدّو شروع خواهد شد و همه دنيا را ويران خواهد كرد؟»
پاسخ داد: «بله، شما اين را در باب سى و هشتم و سى و نهم صحيفه حزقيال نبى مى‏خوانيد. در اين دو باب يك جنگ هسته‏اى توصيف شده است. سپس مى‏گويد: «باران هاى سيل آسا و تگرگ سخت آتش و گوگرد، تكان هاى سختى در زمين پديد خواهند آورد، كوه ها سرنگون خواهد شد و صخره‏ها خواهد افتاد و جميع حصارهاى زمين منهدم خواهد گرديد، رويارو «در برابر هر گونه وحشت».(8) امكان ندارد كه حزقيال نبى، به چيز ديگرى جز مبادله سلاح هاى تاكتيكى هسته‏اى، اشاره كرده باشد.»
اطمينان و يقين كلايد، احساس واقع بينى مرا متزلزل مى‏سازد. با اين حال مى‏دانم، او چيزى را مى‏گويد، كه ميليون ها آمريكايى، دقيقا به آن باور دارند.
- پرسيدم: «آيا تصور كلايد از مسيح، شبيه يك ژنرال پنج ستاره‏اى است كه ارتش ها را رهبرى مى‏كند؟ و آيا كلام كتاب مقدس را چنان تعبير مى‏كند كه مسيح به عنوان سر فرمانده آن، نيروهايى را كه بر ضد او متحد شده‏اند، با به كار بردن سلاح هاى هسته اى، نابود خواهد كرد؟»
- پاسخ داد: «بله، در واقع مى‏توانيم انتظار داشته باشيم كه مسيح، ضربه نخست را وارد كند. او، سلاح نوينى را براى نخستين بار، به كار خواهد برد. و اين سلاح، همان اثرهايى را خواهد داشت، كه بر اثر يك بمب نوترونى ايجاد مى‏شود. شما مى‏توانيد اين مطلب را در آيه دوازدهم باب چهاردهم كتاب زكرياى نبى بخوانيد، كه مى‏گويد:
- «گوشت ايشان در حالتى كه بر پايهاى خود ايستاده‏اند، كاهيده خواهد شد و چشمانشان در حدقه گداخته خواهد گرديد، و زبان ايشان در دهانشان كاهيده خواهد گشت.»
مى‏پرسم، منظور حرف كلايد اين ست كه آيا خود مسيح ضربه نخست را خواهد زد؟ كلايد پيش از دادن پاسخ همه قد شش پايى خودش را روى پاهايش راست مى‏كند و با صداى قوى و سخت صميمى خود مى‏گويد:
«بله، عيسى مسيح به اين زمين باز مى‏گردد، تا حكومت الهى را در آن برقرار سازد ؛ و اين كار را از ستاد خود در اورشليم، خواهدكرد.»
- و بر سر يهوديانى كه در اسراييل زندگى مى‏كنند، چه خواهد آمد؟
كلايد گفت: «دو سوم يهوديانى كه در اينجا زندگى مى‏كنند، كشته خواهند شد. اين مطلب را مى‏توانيد در آيه‏هاى هشتم و نهم باب سيزدهم كتاب زكرياى نبى بخوانيد.(9)امروز در حدود 13 ميليون و نيم يهودى در جهان هستند. به اين ترتيب، خداوند به ما مى‏گويد كه 9 ميليون يهودى در اين نبرد، كشته خواهند شد - يعنى بيش از همه يهوديانى كه توسط نازي ها كشته شدند. آن قدر خون جارى خواهد شد كه خداوند آن را به چرخشت شراب‏گيرى، كه خون آنان را مى‏گيرد، تشبيه مى‏كند. تا مسافت 200 مايل، خون تا به دهانه اسبان، بالا خواهد آمد.»
پرسيدم، چرا كلايد تصور مى‏كند كه خداوند خواستار آن باشد، كه يك رشته از عقوبت ها را نازل گرداند تا بيشتر مردمان جهان را بكشد و بخش اعظم تمدن ما را نابود كند؟
كلايد گفت: «خداوند، اين كار را بيشتر به خاطر امت قديمى‏اش، يهوديان مى‏كند، خداوند دوران هفت ساله آزمايش سخت را مقرر كرده است، تا يهوديان تصفيه شوند، تإ وادارشان سازد، روشنايى را ببينند و مسيح را به عنوان نجات دهنده خود بشناسند.»
اعتراف مى‏كنم كه تعبيرهاى او، مرا سخت گرفتار شبهه كرده است. چرا خداوند بايد يهوديان را، يعنى برگزيده‏ترين در ميان همه امتها را برگزيده باشد، تنها براى اينكه - بنا بر واژه همراه با حسن تعبير كلايد- «آنان را تصفيه» كند؟
- «آيا نمى‏بينيد كه خداوند ميخواهد آنان در برابر تنها پسرش، خداوندگار ما عيسى مسيح به سجده درآيند؟»
سپس كلايد توضيح مى‏دهد كه خداوند پس از نابود كردن دو سوم اين امت، سرزمين اسراييل را نجات خواهد داد. يعنى اينكه خود شخصا وارد نبرد هارمجدّون خواهد شد. و خداوند همه آن چيزهايى را كه براى نابودى كسانى كه مصمم به آزادی اسراييل هستند، نيازمند است؛ در اختيار دارد.»
در ذهن من اين نكته شروع به جا افتادن مى‏كند كه كلايد اسراييل را دوست دارد، اما علاقه‏اى به يهوديان ندارد. به نظر مى‏رسد كه هيچ احساس تاسفى براى آن يهوديان يا ديگرانى كه مى‏گويد كشته مى‏شوند، در او نيست.
«هفت ماه طول خواهد كشيد تا يهوديان زنده اسراييل بتوانند همه سربازان كشته شده را دفن كنند» و به عنوان دليل، آيه دوازدهم باب سى و نهم كتاب حزقيال نبى را نقل مى‏كند: «و خاندان اسراييل مدت هفت ماه ايشان را دفن خواهند كرد تا زمين از وجودشان پاك گردد.»(10)
با پذيرش احتمال خطر تكرار سخنم، دوباره پرسيدم، چرا خداوند رحمان بايد بخواهد كه ما سلاح هاى هسته‏اى به كار ببريم؟
پاسخ داد: «به خاطر داشته باشيد، انسان دانش خود را و چگونگى ايجاد كردن اين قدرت ويرانگر را، از خداوند كسب كرده است. انرژى هسته‏اى، براى خداوند چيز تازه‏اى نيست؛ و تهديد يك همه سوزى هسته‏اى، قادر متعال را غافل گير نخواهد كرد. خداوند در همه اوقات مى‏داند چند ماهى در درياها و چند ستاره در آسمانها و چند دانه شن در ساحلهاى درياها وجود دارد. او خداوند عالم و قادر متعال است. آنچه كه او بخواهد، خواهد شد. هيچ انسان، يا امتى نمى‏تواند از تحقق اراده خداوندى جلوگيرى كند.»
و كلايد با لبخندى مرموز با اين سخنان، حرف خود را به پايان برد: «هنگامى كه مسيح دوباره به زمين بازگردد، از آسمانها به ارض اورشليم نزول خواهد كرد. ملاحظه كنيد، همه تاريخ مربوط و متمركز است بر امت اسرائيل كه تخم چشم و برگزيده خداوند دوباره زمان تاريخ بشر را به دست خود مى‏گيرد.»

پايان نزديك است‏
در طى گشت در سرزمين مقدس، من سخنان كلايد را روى نوار ضبط صوت ضبط كردم؛ و وقتى بعدها به آن گوش دادم، آن را بسيار همانند سخنان جرى فال ول و بسيارى از كشيشان معتبر انجيلى پروتستان تلويزيونى ديدم كه مى‏گويند: بى هيچ نرمشى از پيش چنين مقرر كرده است؛ و بنا به سخن كلايد، خداوند زمام تاريخ بشر را خود به دست مى‏گيرد.
پس از بازگشتم از سفر كوتاه 1983، به تحقيق پرداختم، ديگر كشيشان پروتستان انجيلى بنيادگرا در موضوع هارمجدّون ، چه مى‏گويند. در سال 1970، بيلى گراهام هشدار داد كه: «جهان اكنون به سرعت دارد به سوى جنگ آخرالزمان هارمجدّون خود نزديك مى‏شود» و «نسل كنونى جوان ما، شايد آخرين نسل در تاريخ باشد».
گراهام در فرصت ديگرى گفت: «اكنون بسيارى از مردم مى‏پرسند. اين آخرين جنگ آخرالزمان در كجاست؟ ما چه اندازه به آن نزديكيم؟ خوب، محل اين جنگ در غرب رودخانه اردن است، در دشت جزرال، ميان جليله و سامريه. ناپلئون وقتى اين جايگاه سترگ را ديد، گفت: «اين ميدان بزرگترين نبرد جهان است»، زيرا كه انجيل به ما آموزش مى‏دهد كه جنگ بزرگ آخرالزمان، اين بزرگترين جنگ تاريخ؛ در اين بخش جهان روى خواهد داد: يعنى در خاورميانه!»
س.س.كريب، رييس پيشين انجمن كشيشان پروتستان انجيلى، در سال 1977 نوشت: «شاه مسيح، ميليونها نظامى گرد آمده توسط ديكتاتور شيطان صفت، دجال را، به سختى تار و مار خواهد ساخت.»
هال ليندسى، نويسنده يك كتاب پرفروش، همه تاريخ را - يعنى تاريخ خاورميانه و همه جهان را - به كمك قرائت كتاب مقدس تعبير مى‏كند. او در كتاب خود به نام «زمين، سياره بزرگ مرحوم» مى‏گويد: دولت اسراييل، خط مرزى ميان رويدادهاى عمده كنونى و آينده است.
ليندسى مى‏گويد: «پيش از اين كه يهوديان، تشكيل يك ملت بدهند، هيچ چيز درست سر جايش نبود. تنها حالا كه اين اتفاق افتاده است، تحقق همه گونه علايم پيشگويى‏هاى نبوى، دارد سر جاى خودش قرار مى‏گيرد. زيرا كه برخى فضاهاى قدرت سياسى بايستى نخست پديد مى‏آمد، و اكنون بنابر الگوى پيشگويى‏هاى نبوى، كانون همه جهان در خاورميانه، و بويژه، در سرزمين اسراييل امروزى متمركز شده است. همه ملت هاى جهان، بر اثر آنچه كه در آن جا مى‏گذرد، به رنج و عذاب خواهند افتاد؛ و در آن درگير خواهند شد. حالا مى‏توانيم ببينيم چگونه آنچه كه در اين زمان ها روى مى‏دهد، مانند همين اتفاقهايى كه روزنامه‏ها مى‏نويسند، درست، با الگوى پيشگويي هاى نبوى جور درمى آيد.
ناخداى پيشين يك قايق رودخانه‏اى كه تولد دوباره يافته است و طلبه سمينارهاى مذهبى ليندسى شده، چهار سرانجام را براى مرحوم سياره بزرگ زمين پيشگويى كرده است، كه همگى دربردارنده پيشگويى‏هاى نبوى كتاب مقدس هستند؛ و در همه آنها اسراييل نقش اساسى را ايفا مى‏كند.
من ليندسى را در سال 1985، در يك گردهمايى دعاى صبحانه براى اسراييل، ملاقات كردم. او به عنوان ناظر و كارپرداز تحقق پيشگويي هاى نبوى، نسبت به بسيارى از پيشينيان، و حتى رقيبان خود، برترى در خور ملاحظه‏اى دارد. او از زمره واعظان سنتى بر حذر دارنده از آتش دوزخ و لعنت ابدى نيست. ليندسى با صداى كم و آرام و قيافه‏اى روشنفكرنما، آدمى است، تقريبا پنجاه ساله، با سرى پر از موها و سبيلهاى تيره. وى در شگرد جا زدن خود به عنوان كارشناس رويدادهاى تاريخ عمومى جهان، به استادى رسيده است. ظاهر آدمى دل سوز و در غم ديگران و علاقمند به آنان را دارد. او، در محفل هاى وعظ و خطابه، و حوزه‏هاى مذهبى - كه در آنها مدت هشت سال به عنوان عضو هيات علمى «جنگ صليبى دانشجويان در راه مسيح» كار كرده است - به عنوان سخنران و مبلغ شناخته شده پيشگويي هاى مكاشفه‏يى انبيا، محبوبيت دارد.
ليندسى در برداشت خود از كتاب مكاشفات، به گفته خودش «روش استقرايى و استنباطى» دارد. او مى‏كوشد آنچه را كه خداوند، از خلال دانش فنى و مجموعه واژگان محدود يوحناى رسول مى‏خواهد بگويد؛ استنباط و نتيجه‏گيرى كند. به عنوان مثال، يوحناى رسول، در مكاشفه يا روياى خود، ملخ هايى را با دم عقرب ديده بود. ليندسى حدس مى‏زند كه اينها هلى كوپترهاى كبرا هستند، كه از دم خودشان، يك نوع گاز فلج كننده اعصاب پخش مى‏كنند.(11)
ليندسى با قطعيت اظهار مى‏كند: نسلى كه از 1948 به اين سو به دنيا آمده است، شاهد عينى دومين ظهور مسيح خواهد بود.
اما پيش از آن رويداد، ما بايد هم جنگ «ياجوج و ماجوج» را ببينيم و هم نبرد هارمجدّون را. كشتار همه سوزى بدين گونه آغاز خواهد شد: همه عرب ها به اضافه كنفدراسيون روسيه، به اسراييل هجوم خواهند برد.
او در كتاب «دنياى نوينى دارد فرا مى‏رسد» مى‏نويسد: «فكرش را بكنيد، دست كم 200 ميليون سرباز از مشرق زمين، با ميليون ها سرباز بيشتر از مغرب زمين، در زير رهبرى دجال امپراطورى نوزاده روم (يعنى اروپاى غربى)!
«عيسى مسيح، نخست، كسانى را كه شهر او، اورشليم را غارت كرده‏اند، تار و مار خواهد كرد؛ سپس ارتش هايى را كه در دره مجدو يا هارمجدّون جمع شده‏اند، به هلاكت خواهد رسانيد. تعجبى ندارد اگر تا فاصله 200 مايلى اورشليم، خون تا دهنه اسبان بايستد .... همه اين دره با آلات و وسايل جنگى، حيوانات و جسدهاى آدميان، و با خون، پر خواهد شد!»
ليندسى مى‏نويسد: «باور نكردنى مى‏نمايد! ذهن آدمى، حتى نمى‏تواند رفتار ضد بشرى انسان با انسان را تصور بكند. با اين حال، خداوند اجازه مى‏دهد كه انسان در آن روز، ماهيت خود را به تمامى به نمايش بگذارد.
با خواندن كتاب ليندسى، من هيچ نشانى از روح اوگوستين قديس در كتاب «شهرخدا» را نمى‏يابم. وقتى او اعلام مى‏كند كه همه شهرهاى جهان در جنگ هسته‏اى آخرالزمان ويران خواهند شد، كوچكترين اثرى از اندوه، در او ديده نمى‏شود: «تصورش را بكنيد، شهرهايى مانند لندن، پاريس، توكيو، نيويورك، لوس آنجلس و شيكاگو با خاك يكسان شده باشند!»
تنها نيروهاى مشرق زمين يك سوم جمعيت جهان را نابود خواهند كرد. ليندسى مى‏نويسد:«مسيح زمين را ويران خواهد كرد و مردمانش را خواهد سوزاند. هنگامى كه «جنگ بزرگ آخرالزمان» به چنان نقطه اوجى رسيد كه تقريبا تمام آدميان كشته شدند، «عظيم‏ترين لحظه» فرا مى‏رسد - و مسيح با نجات دادن مومنان باقى مانده، نوع بشر را از نابودى كامل نجات خواهد داد. در اين ساعت، آن يهوديانى كه كشتار نشده باشند، به دين مسيح خواهند گرويد.
ليندسى مى‏گويد، پس از نبرد هارمجدّون، تنها 144000 يهودى زنده خواهند ماند؛ و همه آنان چه مرد، چه زن و چه كودك، در برابر مسيح سجده خواهند كرد و به عنوان مسيحيان نوآيين، همگى خود به تبليغ كلام مسيح خواهند پرداخت. و چنين به وجد درمى آيد: «تصورش را بكنيد! اينها شبيه 144000 بيلى گراهام يهودى خواهند شد، كه همگى با هم شروع به تبليغ كنند!»
جرى فال ول، موضوع هارمجدّون را تقريبا به هر موضوع ديگر ترجيح مى‏دهد. او در موعظه دوم دسامبر 1984 خود، وعظ خود را با قرائت آيه شانزدهم باب شانزدهم مكاشفات آغاز كرد - كه نخستين و تنها مورد ذكر هارمجدّون را در كتاب مقدس به دست مى‏دهد(12) - پس از ذكر اين آيه اعلام كرد:
«اين سخن در قلب مردم ترس مى‏پراكند! آخرين بار نبردى پيش مى‏آيد، سپس خداوند همه كيهان را در اختيار خود مى‏گيرد. كتاب مقدس در بابهاى 21 و 22 مكاشفات، به ما مى‏گويد، خداوند اين زمين را - يعنى آسمانها و زمين را - ويران خواهد كرد. و پطرس قديس در نوشته‏هاى خود مى‏گويد كه آن ويرانى، با يك حرارت بسيار سوزان، يا انفجار بس نيرومند همراه خواهد بود»
فال ول در «همه سوزى در هارمجدّون» ادامه مى‏دهد كه «دجال، وارد خاورميانه مى‏شود، و هيكل (تنديس) خود را در معبد يهودى، يعنى مقدس‏ترين معبدهاى مقدس، نصب مى‏كند و تقاضا مى‏كند كه همه جهان آن را به جاى خداوند بپرستند.
ميليون ها يهودى ديندار در اين مرحله كشته خواهند شد (آيه هشتم از باب سيزدهم كتاب زكرياى نبى (13))، اما باقيماندگان نجات خواند يافت (آيه نهم از باب سيزدهم كتاب زكرياى نبى)؛ و خداوند، به گونه خارق العاده‏اى آنان را در طى مدت سه سال و نيم آخر دوران آزمايش سخت، از خود پنهان خواهد ساخت. برخى خود را در شهر پترا (واقع در كشور اردن) كه داراى سنگهاى سرخ است تصور خواهند كرد. من نمى‏دانم چگونه، اما خداوند آنان را حفظ خواهد كرد؛ زيرا كه يهوديان امت برگزيده خداوند هستند.».
فال ول با نقل آيه يازدهم باب دوازدهم كتاب زكرياى نبى (14)، و آيه شانزدهم باب شانزدهم كتاب مكاشفه يوحناى نبى و همچنين آيه‏هاى سى و پنجم و سى و ششم باب سى و چهارم و آيه نخست همين باب سى و ششم از صحيفه اشعياى نبى (15) مى‏گويد:
«ميدان نبرد هارمجدّون از مجدو در شمال تا ادوم در جنوب، فاصله‏اى در حدود 200 مايل كشيده شده است. اين ميدان از درياى مديترانه در غرب تا تپه‏هاى موآب در شرق، خواهد بود؛ يعنى فاصله‏ى حدود 100 مايل و شامل وادى يهوشافاط هم مى‏شود. آيه دوم و همچنين دوازدهم باب سوم صحيفه يوييل نبى (16) را بخوانيد. و مركز همه اين ناحيه بنابر آيه‏هاى 1 و 2 باب چهاردهم كتاب زكريايى نبى (17) - شهر اورشليم و وادى جزرال، خواهد بود.
«در اين وادى چندين ميليون مردم به هارمجدّون درمى آيند كه شمار آنان بى گمان نزديك به 400 ميليون نفر خواهد بود. اينان براى آخرين همه سوزى بشريت جمع خواهند شد و يوييل نبى در آيه 14 باب سوم كتاب خود مى‏گويد، شاهان با ارتش هاى خود، از شمال و جنوب و شرق و غرب خواهند آمد. اين وادى، در برجسته‏ترين مفهوم آن، وادى تصميم درباره بشريت خواهد بود، كه چنانكه در مكاشفه يوحناى رسول اشارت شده است (آيه 15 باب نوزدهم)(18)، چرخشت خمر غضب و خشم خداى قادر مطلق، در آن ريخته خواهد شد.
«چرا اين ارتش ها در آنجا خواهند جنگيد؟ چرا دجال ارتش هاى همه جهان را بر ضد خداوند عيسى مسيح رهبرى خواهد كرد؟ در درجه نخست از اين رو كه او، از سلطنت خداوند نفرت دارد. نبرد، هميشه نبرد شيطان بر ضد مسيح بوده است. اين يك دليل. اين امت ها به علت فريب شيطان خواهند آمد. سوم، به علت نفرت اين امتها نسبت به خداوند عيسى مسيح. برخى معجزات در طى اين نبرد ظاهر خواهد شد. نهر عظيم فرات خشك خواهد شد (مكاشفه يوحناى رسول، آيه 12 باب 16)(19)، و ويرانى اورشليم حادث خواهد گرديد.»
فال ول باز با نقل مكاشفه يوحناى رسول، به سخن خود ادامه مى‏دهد: «تمامى مرغانى كه در آسمان پرواز مى‏كنند، به جهت ضيافت عظيم خدا فراهم مى‏شوند، تا بخورند گوشت پادشاهان و گوشت سپه سالاران و گوشت جباران و گوشت اسبها و سواران آنها و گوشت همگان را، چه آزاد، چه غلام، چه صغير و چه كبير».
فال ول ادامه مى‏دهد: «يوحنا در مكاشفه خود وحش را ديد.» و پادشاهان زمين را و لشكرهاى ايشان را كه جمع شده بودند، تا با خداوند عيسى مسيح و لشكر او جنگ كنند. در روياى يوحنا مردى هست كه بر اسب سفيدى سوار است. هنگامى كه جنگ هارمجدّون به پايان رسيد و ميليون ها نفر به خاك هلاك افتادند، خداوند عيسى مسيح، وحش و نبى كاذب (دجال) را زنده به درياچه آتش افروخته شده به كبريت خواهد انداخت» و عيسى مسيح، همه دشمنان ديگرش را كه به گونه‏اى در هارمجدّون زنده مانده‏اند، هلاك خواهد كرد.
فال ول تصوير وحشتناكى از پايان جهان تصوير كرده است. اما به نظر نمى‏رسد كه از آن هيچ غم و اندوهى و حتى نگرانى، داشته باشد. در واقع او وعظ خودش را با لبخند بزرگى به پهناى صورتش و گفتن اين جمله، به پايان برد:
«هى، چه عظمتى دارد مسيحى بودن! ما آينده‏اى بس عالى در پيش رو داريم.»
پس از گوش دادن به اين موعظه، من نوار «دكتر جرى فال ول، پيشگويى‏هاى كتاب مقدس را تعليم مى‏دهد» را، كه توسط «ساعت جزوى از كتاب مقدس كهن» در سال 1979 منتشر شده بود، گذاشتم. فال ول در اين نوار مى‏گويد:
«چنانكه مى‏بينيد، هارمجدّون واقعيت است، واقعيتى وحشتناك اما شكر خدا، اين پايان روزگار امت هاى جز يهودى و جز مسيحى است. زيرا كه پس از آن، صحنه براى سلطنت پادشاه ما، خداوندگار عيسى مسيح، در نهايت قدرت و افتخار آماده مى‏شود.
تقريبا تمام تعليم دهندگان كتاب مقدس كه من مى‏شناسم، بازگشت بسيار نزديك مسيح را پيش بينى مى‏كنند. و من مشخصا ايمان دارم كه ما بخشى از آن نسل آخرين هستيم. آن واپسين نسلى كه تا سلطان ما مسيح نيايد، نخواهد مرد.»
«در همين آخرها، پيش آمدهايى در روسيه اتفاق افتاده‏اند كه توسط حزقيال نبى، پيشگويى شده بود و بر ظهور مجدد نزديك خداوندگار دلالت مى‏كند. اين كمونيست ها بى خدا هستند، آنها مسيح را انكار مى‏كنند و هدف نهايى شان، تسخير جهان است. حدود 26 قرن پيش، حزقيال، نبى يهودى، پيشگويى كرده است كه چنين امتى، درست پيش از دومين ظهور مجدد مسيح، از شمال فلسطين قيام خواهد كرد.
«در باب هاى 38 و 39 كتاب حزقيال نبى، ما مى‏خوانيم كه نام اين سرزمين «روش» خواهد بود. و اين در آيه 2 باب 38، ترجمه رسمى آمريكايى «روش» است: ر-و-ش. او، (يعنى حزقيال نبى) در ادامه پيش گويى‏هاى خود، نام دو تا از شهرهاى روش را مى‏برد. اين دو ماشك و توبال هستند. همه اينها در آيه دوم آمده است. اين دو نام، به نحو عجيبى شبيه مسكو و و توبولسك يعنى دو پايتخت حكومتى روسيه امروزى هستند.
«حزقيال همچنين نوشته است كه آن سرزمين ضد خدا است - يعنى در آيه 3، و بنابراين، خداوند ضد آن سرزمين است. و باز او - در آيه 8 - مى‏گويد: كه روسيه يا «روش» در آخرين روزها، به اسراييل هجوم خواهد برد. بعد او - در آيه‏هاى 5 و 6 مى‏گويد: در اين هجوم، متحدان مختلفى، متفق روش خواهند بود.(20)
«او، اين متفقين را نام مى‏برد: ايران (كه ما در گذشته پارس مى‏ناميديم) جنوب آفريقا يا اتيوپى [!] شمال افريفا يا ليبى، اروپاى شرقى (كه در اينجا در باب 38 جومر ناميده شده است)، و قزاق هاى جنوب روسيه، كه در اين باب توجرمه ناميده شده‏اند. در آيه 15 باب 38 كتاب حزقيال نبى، اين نبى نقش عمده اسبان را در اين هجوم توصيف كرده است.(21)
«البته قزاقها، هميشه بيشترين و بهترين خيل اسبان را در تاريخ داشته‏اند. حزقيال (در آيه 12 باب 38 مى‏گويد: «هدف از اين هجوم، تاراج نمودن و بردن غنيمت(22) است. امإ؛ اگر كسى دو حرف نخست واژه spoil (23) را بردارد، فورى مى‏فهمد كه روسيه در حقيقت دنبال نفت (oil) است. و اين درست همان جا است كه ما امروز در آن قرار داريم. بنابراين، اين است نبوت حزقيال درباره روسيه.»
«به رغم انتظارهاى خوشبينانه و سخت دور از واقع بينى دولت ما (درباره قراردادهاى كمپ ديويد در ميان اسراييل و مصر)، اين قرارداد، پيمان پايدارى نخواهد بود. ما از صميم قلب براى صلح در اورشليم دعا مى‏كنيم. ما به يقين بالاترين احترام ها را براى نخست وزير اسراييل و رياست جمهورى مصر قايل هستيم. اين دو، مردان بزرگى هستند و در اين هيچ ترديدى نيست. اينان به يقين صلح مى‏خواهند. من به اين حرف ايمان دارم. اما هم شما و هم من مى‏دانيم، تا روزى كه خداوندگار ما عيسى مسيح، بر روى تخت داوود در اورشليم جلوس نكند، صلحى در خاورميانه، برقرار نخواهد شد.»
«آن روز دارد فرا مى‏رسد، و به يقين فرا خواهد رسيد و شما و من هم بخشى از آن خواهيم بود. اما تا آن روز، يعنى تا روزى كه شاهزاده صلح، نجات دهنده ما بازگردد، هيچ صلحى در روى زمين وجود نخواهد داشت.»
وقتى فاول با خبرنگار رابرت شير مصاحبه مى‏كرد - كه بعد در شماره 4 مارس 1981 لوس آنجلس تايمز، منتشر شد - بيشتر نبرد هارمجدّون را در ذهن خود داشت. گفتگوى آن وقت اين دو از اين قرار است:
شير: «اما درباره آينده، شما در جزوه خودتان درباره هارمجدّون يك جنگ هسته‏اى را با روسيه پيش بينى مى‏كنيد.»
فال ول:«ما باور داريم كه روسيه، به علت نيازش به نفت - چون حالا نفتش دارد تمام مى‏شود - به خاورميانه؛ و به ويژه - به علت نفرتش از يهوديان - به اسراييل مى‏آيد؛ و درست در همان وقت است كه درهاى جهنم باز مى‏شود. آن وقت به اعتقاد من چند همه سوزى هسته‏اى در اين كره زمين روى خواهد داد. زيرا [كتاب مقدس‏] مى‏گويد كه در جاده‏هاى دره اسدراون، تا 200 مايل، خون، تا دهنه اسبان راه خواهد افتاد. نيز از حوادث وحشتناكى صحبت مى‏كند كه يك انسان، بنا به شرح رساله دوم پطرس رسول در باب سوم - يعنى گداخته شدن عناصر از گرما - را تنها مى‏تواند به يك جنگ هسته‏اى نسبت دهد. اما من فكر مى‏كنم در پايان عصر كليسا، يعنى وقتى كليسا - چنانكه ما اصطلاحا مى‏گوييم - از خود بيگانه شده يا فاسد شده، ربوده شده باشد - آن وقت جنگ و ستيزهاى افسارگسيخته‏اى، در روى زمين، روى خواهد داد.»
شير: «و روسيه...»
فال ول: «و روسيه هجوم خواهد كرد و سرانجام به كلى نابود خواهد شد.»
شير: «و همه جهان، جز اينست؟»
فال ول:«نه، نه همه جهان، زيرا خداوند ما به جهان باز مى‏گردد. نخست، او مى‏آيد و كليسا را به دست خود مى‏گيرد. هفت سال بعد، بعد از هارمجدّون، يعنى آن همه سوزى وحشتناك؛ او، درست به همين زمان ما

نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:






موضوعات مرتبط: یهود

تاريخ : جمعه 20 تير 1393 | 15:19 | نویسنده : ع. مقدم |

.: Weblog Themes By SlideTheme :.


  • وب قالب وبلاگ
  • وب استاندارد
  • وب علی شش
  • وب مقاله عکس